….انسانیت نوری است
یعنی مهربانی در دل سردی
خود بودن ،زیباترین و شجاع ترین شکل زیستن است…
لحظه ملاقات با خودآ جایی نیست جز لحظه حال….
انسان آزاده را میشود ناجوانمردانه کشت ولی رهاییش را هرگز نمیتوان از او گرفت
….انسانیت نوری است
یعنی مهربانی در دل سردی
خود بودن ،زیباترین و شجاع ترین شکل زیستن است…
لحظه ملاقات با خودآ جایی نیست جز لحظه حال….
انسان آزاده را میشود ناجوانمردانه کشت ولی رهاییش را هرگز نمیتوان از او گرفت
در سرزمینم، آفتاب گاهی پشت غبار میماند،
اما همیشه، در دل خاکستر، نوری هست که میتپد.
او، زنیست که از میان آتش برمیخیزد؛
بینام، بیپناه، ولی جاودانه.
هر بار که بالهایش را میسوزانند،
زمین بوی رهایی میگیرد.
ققنوس است — زن ایرانی —
از خاکستر خویش دوباره زاده میشود،
زیرا آزادی در خونش ریشه دارد،
نه در کلمات، که در ایستادن، در تکرار، در امید.
آوازش شاید در گلو شکسته باشد،
اما پژواکش تا دل آسمان میرسد.
آری، روزی، همین آتش، دیوارها را خواهد سوزاند
و پرندهای که هزارانبار سوخته،
آخرینبار، آزاد خواهد پرید.
هنرمندان ایرانی همواره در میان دو نیروی متضاد قرار داشتهاند:
از یک سو خلاقیت، تنوع فرهنگی و تاریخ غنی هنری کشور، و از سوی دیگر محدودیتها و نظارتهای ایدئولوژیک و نهادی. بسیاری از هنرمندان، از سینماگران و نویسندگان گرفته تا نوازندگان و نقاشان، با موانعی روبهرو هستند که مسیر رشد و بیان آزادانهشان را دشوار میکند.
آزادگی؛ تپش جاودان انسانیت
آزادگی، واژهایست که از عمق روح انسان برمیخیزد؛ نیازی که نه با مرز محدود میشود و نه با سکوت خاموش.
در سرزمین ایران، جایی که تاریخش با حماسه و فرهنگ درآمیخته، هنوز صدای آزادی در دلها میتپد. مردمانی که قرنها برای کرامت، عدالت و حقیقت ایستادهاند، امروز بیش از هر زمان دیگری به حقوق بشر نیاز دارند — نه بهعنوان شعاری جهانی، بلکه بهعنوان حقی انسانی.