سوالی به نام *من کیستم*؟
وقتی واقعاً بپرسی “من کیستم؟”، روزی میفهمی که “من” وجود ندارد؛ تنها بودن وجود دارد.»
یعنی در ژرفترین مرحلهی مراقبه، حتی حس فردیت از میان میرود و فقط «بودن» باقی میماند — نوعی وحدت با کل هستیاولین گام آزادی، نه گفتن به هر آنچیزی است که تو را اسیر کرده است.
بالاترین شکل آزادی، آزادی هستیشناختی است:
آزادی از “خود”؛ یعنی رهایی از خودِ محدود، از ذهن و هویت.
«آزادی واقعی آنگاه است که دیگر “من”ی وجود ندارد که آزاد یا دربند باشد.»
در این حالت، فرد یکی میشود با هستی — نوعی رهایی مطلق، بیدوگانگی، و صلح درونی.
تو میتوانی در زندان باشی اما آزاد، و میتوانی در کاخی باشی اما در بند.»
اوشو میگوید آزادی حقیقی حالتی از آگاهی و حضور است، نه شرایط بیرونی.
تا زمانی که ذهن پر از ترس، خواسته و قضاوت است، هیچ دیواری لازم نیست — ما خودمان زندان خویشیم.