«آزادگی در سرزمین من»
در ایران، آزادی مفهومی ساده نیست.
بیشتر شبیه رؤیایی است که نسلها برایش تاوان دادهاند.
از خیابانها تا زندانها، از قلمها تا لبخندها،
همیشه کسانی بودهاند که برای حقِ انسان بودن ایستادهاند.
اینجا، آزادی فقط مسئلهی سیاست نیست؛
آزادی یعنی حق گفتن، حق پوشیدن، حق زیستن بیواسطه.
یعنی حق انتخاب، حتی اگر با جریان رسمی هماهنگ نباشد.
اما هرچه فشار بیشتر میشود،
میل به آزادگی هم عمیقتر میگردد.
آزادی را نمیشود حذف کرد؛ فقط میتوان موقتاً آن را خاموش کرد.
آزادگی در این سرزمین یعنی
نگاه کردن در چشمان قدرت و گفتنِ «نه»،
بینفرت، بیخشونت، اما با آگاهی.
شاید هنوز راه درازی مانده باشد،
اما جامعهای که بیدار شده را دیگر نمیتوان خواباند.
آزادی دیر میرسد،
اما وقتی بیاید، میماند.