۱۴۰۴ آبان ۲۴, شنبه

 کودک‌همسری یعنی لحظه‌ای که دست‌های کوچکِ یک دختر یا پسر

پیش از آن‌که رنگ مداد و بازی را بشناسد،

به بندهای سنگین زندگی بسته می‌شود.




یعنی دختری که هنوز می‌ترسد شب‌ها چراغ اتاقش را خاموش کنند،

با ترسی بزرگ‌تر از تاریکی

پا در خانه‌ای می‌گذارد که نامش “زندگی مشترک” است

امّا بوی تنهایی و بی‌پناهی می‌دهد.


کودک‌همسری یعنی صدای خنده‌ای که باید در حیاط مدرسه می‌پیچید،

در سکوت یک خانه‌ی سرد گم ‌شود؛

یعنی دفتر مشقی که نیمه‌کاره می‌ماند

و رویاهایی که قبل از شکفتن، پژمرده می‌شوند.


هیچ کودکی نباید

در سنی که باید برای آینده رؤیا ببافد،

ناچار به تحمل فردایی شود که خودش انتخاب نکرده.

هیچ کودکی نباید

لباس عروسی را بپوشد وقتی هنوز قدش

به آغوشِ امنِ مادرش می‌رسد و نه بیشتر.


کودک‌همسری

زخمی است که بر چهره‌ی یک جامعه می‌ماند؛

آسیبی که نه فقط بر تن کوچک یک کودک،

که بر آینده‌ی ما حک می‌شود.


کودکان باید

بخندند،

بازی کنند،

باهوشیاری رؤیا بسازند

و زیر سایه‌ی امنیت، بزرگ شوند—

نه زیر سایه‌ی ترس و اجبار.


هیچ چیز زیباتر از کودکی نیست؛

و هیچ چیزی تلخ‌تر از آن نیست

که کودکی را با دست خود از کودکان بگیر