۱۴۰۴ آبان ۱۰, شنبه

سانسور

 


سانسور در هنر و مرگ ایده‌ها



هنر، زبان آزادی است؛ تلاشی برای گفتن آن‌چه گفتنی نیست، برای لمس سایه‌هایی که واژه از توصیفشان ناتوان است.

اما هنگامی که تیغ سانسور بر گردن اندیشه فرود می‌آید، نخستین قربانی همیشه ایده است — پیش از آن‌که شکل گیرد، پیش از آن‌که به رنگ یا صدا یا واژه بدل شود.


سانسور فقط حذف جمله یا تصویر نیست؛ ترسِ درونی‌شده‌ی هنرمند است، لحظه‌ای که خالق، پیش از گفتن، در ذهن خود قیچی می‌کشد.

در این سکوتِ تحمیل‌شده، ایده‌ها یکی‌یکی خاموش می‌شوند. آن‌ها نمی‌میرند با فریاد، بلکه در آرامش و خاموشی، درست در نقطه‌ی زایش، فرو می‌پوسند.


هنر در ذات خود گفت‌وگویی است میان انسان و حقیقت. و سانسور، قطع همین گفت‌وگوست؛ تلاشی برای ساختن جهانی بی‌انعکاس، بی‌پرسش، بی‌خطر.

اما جهانی که در آن هیچ پرسشی نباشد، دیگر زنده نیست — فقط تقلیدی از حیات است، بی‌روح، بی‌نبض.


مرگ ایده‌ها مرگِ تمدن است.

وقتی خلاقیت در زنجیر ترس خاموش شود، جامعه آرام‌آرام فراموش می‌کند چگونه رؤیا ببیند، چگونه فکر کند، چگونه خود را دوباره بیافریند.

و در آن لحظه، دیگر نیازی به سانسور نیست — چون هیچ اندیشه‌ای برای سانسور باقی نمانده است