هنر، از دیرباز زبان بیصدای بشر در برابر ظلم، درد، عشق و حقیقت بوده است. زمانی که صداها خاموش میشوند، قلمها شکسته میشوند و دهانها دوخته میشوند، هنر همچنان راهی برای نفس کشیدن مییابد. هنرمند در دوران خفقان، نه تنها یک خالق اثر، بلکه بدل به صدای خاموششدگان، حافظ حافظه جمعی و گاهی ناجی وجدان یک جامعه میشود.
خفقان چیست؟
خفقان را میتوان بهعنوان شرایطی تعریف کرد که در آن آزادی بیان، اندیشه و خلاقیت بهطور سیستماتیک سرکوب میشود. این سرکوب میتواند در قالب سانسور، تهدید، تبعید، زندان یا حتی مرگ بر هنرمند و اثر هنری تحمیل شود. در چنین فضایی، هنر یا باید خاموش بماند، یا خود را در لایههایی از استعاره و رمزآلودگی پنهان کند.
هنرمند در تنگنای سکوت
برای هنرمند، خفقان بهمعنای مرگی تدریجی است؛ چرا که خلاقیت نیازمند آزادی است. اما paradoxically، در دل این محدودیتها، برخی از درخشانترین آثار هنری متولد شدهاند. آنجا که بیان مستقیم ممکن نیست، هنر به سراغ نمادها، اسطورهها و تکنیکهای چندلایه میرود. شعر، نقاشی، موسیقی و سینما، در چنین شرایطی بُعدی تازه پیدا میکنند و گاه، اثری کوچک میتواند به فریادی بزرگ بدل شود.
استتار و ایما: زبان هنر در خفقان
هنر در خفقان، زبانی استعاری و دوپهلو پیدا میکند. شاعر بهجای فریاد زدن «آزادی»، از «پرندهای در قفس» میگوید. نقاش، چهرهای بیفریاد با چشمانی پر از وحشت میکشد. فیلمساز، داستانی ساده را چنان میچیند که بیننده آگاه، حقیقت پنهان را در آن بیابد. این «استتار» نه از ضعف، بلکه از هوشمندی و مقاومت است.
مسئولیت اخلاقی هنرمند
در دوران خفقان، هنرمند با انتخابی دشوار روبهروست: سکوت کند و بماند، یا بگوید و شاید تاوان دهد. برخی، به اجبار یا از روی مصلحت، همراه با قدرت میشوند. برخی دیگر اما، با خطر کردن، حقیقت را به تصویر میکشند؛ ولو آنکه بهای آن، ممنوعیت، تبعید یا مرگ باشد. تاریخ، قضاوتگر نهاییِ این انتخابهاست.
نمونههایی از تاریخ
تاریخ پر است از نمونههایی که در آنها، هنر در دل اختناق زنده ماند. از اشعار سعدی و حافظ که در دوران استبداد با زبانی پنهانی حقیقت را بازتاب دادند، تا آثار فرانتس کافکا در اروپای قرن بیستم و صدای خفهشده سینماگران ایرانی، روس و چینی در قرن اخیر. آنها نشان دادهاند که هنر، هرچند زخمخورده، هرگز نمیمیرد.
نتیجهگیری
خفقان، شاید بتواند دهانها را ببندد، اما نمیتواند اندیشه را بمیراند. هنر، بهسان رودخانهای است که حتی اگر سد شود، راهی مییابد. هنرمند در خفقان، مبارزی خاموش است؛ زندهکنندهی امید، حافظ حقیقت و چراغی در تاریکی. صدای هنر، آهسته اما ماندگار است. و شاید، در نهایت، تنها چیزی که از یک دوره استبداد باقی میماند، همان هنر و حقیقتی باشد که با خون دل خلق شدهاند.